نجات معجزه آسای شوهر از سوءقصدهای سریالی همسر
تاریخ انتشار: ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۹۸۵۱۲
زن جوان برای انتقام از شوهر ش 4 بار نقشه سوءقصد و قتل او را طراحی و اجرا کرد اما مرد جوان هربار جان سالم به در برد.
به گزارش ایران، ساعت 7 صبح 18 دی ماه امسال، زمانی که کارمند یکی از دانشگاههای پایتخت از خانهاش خارج شد تا سوار بر سرویس اداره به محل کارش برود ناگهان مردی که صورتش را پوشانده بود به سمت او رفت و با شلیک یک گلوله به سرش متواری شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سوءقصدهای سریالی
به دستور بازپرس جنایی، مرد جوان به نام بهنام به بیمارستان منتقل و تحت عمل جراحی قرار گرفت. با تلاش کادر درمان او از مرگ نجات یافت و پس از چند روزی از کما بیرون آمد اما بهدلیل وخامت حالش در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان بستری شد.
در بررسیهای صورت گرفته مشخص شد 30 شهریور ماه امسال نیز بهنام هدف شلیک 3 گلوله از سوی فردی ناشناس قرار گرفته و روانه بیمارستان شده بود. با اینکه یکی از تیرها به قفسه سینه وی اصابت کرده بود اما در این حادثه نیز او جان سالم به در برده بود.
باتوجه به اینکه مرد جوان دو بار مورد سوءقصد با اسلحه قرار گرفته بود بازپرس جنایی دستور بررسی گلولهها را صادر کرد. در آزمایشات متخصصان تشخیص هویت، آنها اعلام کردند که گلولهها از دو سلاح کلت کمری متفاوت شلیک شده و ممکن است ضاربان متفاوت باشند.
در حالی که این فرضیه روی میز بازپرس جنایی قرار گرفته بود، اما در بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محلهایی که به مرد جوان شلیک شده بود، تصاویر ضارب بهدست آمد. گرچه متهم صورت و دستهایش را کاملاً پوشانده بود اما بررسی فیزیک بدنی و وضعیت جسمی ضارب در دو تصویر نشان میداد که در هر دو حادثه، ضارب یک نفر است و استفاده از دو اسلحه در دو صحنه سوءقصد فقط برای گمراه کردن تیم تحقیق بوده است.
ردپای یک مرد
در ادامه تحقیقات کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت، به سرنخها و مدارکی رسیدند که نشان میداد همسر بهنام در این ماجراها نقش دارد و ادامه بررسیها مأموران را به مرد جوانی به نام شایان رساند که با همسر بهنام ارتباط پنهانی داشته و روز حادثه نیز با او در تماس بوده است.
بدین ترتیب بازپرس جنایی دستور بازداشت زن جوان و شایان را صادر کرد.
شایان در تحقیقات، ضمن اعتراف به شلیکها گفت: در یک شرکت آبدارچی هستم و دو فرزند دارم. سال 99 بود که با همسر این مرد در اینستاگرام آشنا شدم.
در این مدت او برایم درددل میکرد و از بدرفتاریهای همسرش میگفت و اینکه مدام او را کتک میزند و بداخلاق است و دیر به خانه میآید. او خیلی از همسرش شاکی بود و من به او پیشنهاد دادم که با توجه به این همه اختلاف از همسرش جدا شود.
اما گفت که شوهرش به خاطر دو فرزندشان او را طلاق نمیدهد. تا اینکه یک روز از من خواست از شوهرش زهرچشم بگیرم تا شاید بهنام به خودش بیاید و دست از اذیت و آزار بردارد. شب عید امسال به کمین بهنام نشستم و زمانی که او از خانهاش بیرون آمد تعقیبش کردم و در فرصتی مناسب با ماشینم به موتور او زدم. اما سه روز بعد، همسرش با من تماس گرفت و گفت که اتفاقی برایش نیفتاده و رفتارش هم بدتر شده است.
ریختن سم در غذا
متهم گفت: وقتی از این راه به نتیجه نرسیدیم همسرش تصمیم گرفت داخل غذای او سم بریزد گرچه آن زمان به دروغ گفته بود که سم را در غذای شوهرش ریخته و اثر نکرده است اما بعد به من گفت که ترسیده اگر شوهرش داخل خانه فوت کند، پلیس به او مشکوک شود و قتل به گردنش بیفتد به همین دلیل منصرف شده است. درنهایت نقشه قتل با اسلحه را کشیدیم.
مرد جوان ادامه داد: یک بار به سمت قلبش شلیک کردم اما زنده ماند. بعد از مدتی نقشه سوءقصد چهارم را کشیدیم. برای اینکه به نظر نرسد سوءقصدها کار یک نفر بوده است، زن جوان 20 میلیون تومان به من پول داد تا با آن اسلحه بخرم و مقداری از آن هم دستمزدم باشد. 15 میلیون تومان اسلحه خریدیم و 5 میلیون تومان برای خودم ماند. روز حادثه با خودروهای عبوری از کرج که محل زندگیام بود راهی تهران شدم. از 6 صبح جلوی خانه آنها کشیک دادم تا اینکه بهنام از خانه خارج شد و من به سمتش شلیک و پای پیاده فرار کردم. چند روز بعد، دوباره باخبر شدم که او نمرده است و جان سالم به در برده است.
اما در این مدت عذاب وجدان به سراغم آمد و ترس اینکه اگر او مرده بود من تبدیل به یک قاتل شده بودم به جانم افتاد. برای اینکه گیر نیفتم و ردی از خودم به جای نگذارم، مدتی هم با زن جوان رابطهام را قطع کردم.
پس از اعترافهای زن جوان به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران، دو متهم در اختیار کارآگاهان اداره دهم قرار گرفته و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
منبع: تابناک
کلیدواژه: شهرستان خوی مصوبه مولدسازی حکومت پهلوی چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر دهه فجر نجات معجزه آسا شوهر سوقصد شهرستان خوی مصوبه مولدسازی حکومت پهلوی چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر دهه فجر بازپرس جنایی مرد جوان زن جوان سوء قصد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.tabnak.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «تابناک» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۹۸۵۱۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
طلاق به خاطر پیدا شدن روسری در خودروی همسر
مقابل یکی از شعبههای دادگاه خانواده زن جوانی در حالی که یک روسری قرمز در دست داشت و با بیقراری قدم میزد چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
امیرحسین صفدری کارشناس حقوقی
دروغ و پنهانکاری مثل یک سم کشنده در زندگی مشترک عمل میکند. در این پرونده میبینیم که مرد جوان اشتباه بزرگی مرتکب شده که قبل از ازدواج حقیقت را بیان نکرده است. او باید اجازه میداد ساناز خودش تصمیم بگیرد در واقع آرمین با پنهانکاری بشدت همسرش را ناراحت کرده است.البته ساناز هم کمی مقصر است او باید در مورد آرمین تحقیق میکرد و بدون شناخت کافی از او وارد این رابطه نمیشد اما با سادهانگاری راجع به این مسأله مهم وارد رابطه شد و این پیامد اصلی ازدواج بدون شناخت کافی و از روی ظواهر است.
با این حال زوجهای جوان باید بدانند اصل و اساس یک زندگی مشترک موفق بر پایه صداقت و تعهد است. زندگی بدون اعتماد محکوم به شکست است پنهانکاری و دروغگویی تمام پلهای پشت سر را خراب میکند.
باشگاه خبرنگاران جوان اجتماعی حوادث و انتظامی